مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
شاعر : موسی علیمرادی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفتعلن مقتعلن فاعلن
قالب شعر : مسمط
شمس حجـاب کـبریا زینب است تجـلـی شـرم و حـیـا زینب است
روح مناجـات و دعا زینب است شـأن نــزول أنــمـا زیـنب اسـت
فـاطـمـه کـرب وبـلا زینب است
دوای درد بـیدوا زیـنـب اســت
ای نـفـس حـضرت خـتـمیمـآب دخــتــر آســمــانــی بـــوتـــراب
دُرّ صـدف بـحـر شـرف دُرّ ناب روی تــو حـســرت دل آفــتــاب
موی تو شب ندیده حتی به خواب
مصحف مستور خدا زینب است
بـیــا و جـلـوۀ پــیـمــبــر بـبــیــن شـیـرزنـی چـون یل خـیـبر ببین
ادامــه ســوره کــوثـــر بــبــیــن حـسن حـسن نـیـز مـکـرر بـبـین
دوبـاره یک حـسـین دیگر بـبـین
پـنـج تن زیـر کـسـا زیـنب است
شـمـس چـراغ در ایـن خـانـهات مـــاه غـــبــار در کــاشــانــهات
ارض و سـما گر شده پروانهات یـافـتـه ایـن گـونـه شـفـاخـانـهات
تهـمت عـقـل است به دیـوانـهات
دوای مـا نـغـمـۀ یـا زیـنـب است
دانـه تـسبـیـح تو شـمـس ضحـی چـادر تو، پـرچـم حـجـب و حـیا
سـایـه تـو زیـنـت عـــرش خــدا نه فـلـک از خـاک رهـت شد بنا
خـانـه تـو مـطـاف ارض و سـما
کـعـبه سـیـار خــدا زیـنـب اسـت
هـیـبـت روی تـو سـرا پـا عـلـی فـاطـمهای به شـکـل مـولا عـلی
نیـست کـسی مـثـل تـو الا عـلـی مـیوزد از نطـق تو هرجا عـلی
لــعـن عـلـی عــدوک یـا عــلــی
کوری چشم خصم با زینب است
کـرب و بـلا دیـده که پیـغـمـبری فـاطـمـهای و یکتـنـه لـشـگـری
فـاتـح هـر رزم چـنـان حـیــدری نیست اگر چه مثل تو خواهـری
حــسـیــن را بــرادر دیـــگـــری
حسن به دشت کربلا زینب است
پلک بزن شـام و سحـر خلق کن چـشم بـچـرخان و قـمر خلق کن
حـمـاسـهای بـار دگـر خـلـق کـن به بانگ اسکوتوا جگر خلق کن
خطبه بخوان تیغ دو سر خلق کن
آیـنـهدار مـرتـضـی زیـنب اسـت
گرمی عشق و هرم این تب یکیست تا به سحر مسیر هر شب یکیست
هر چه نوشـتیم مـرکب یکیست چنان که نام خالق و رب یکیست
نام حـسین و نـام زینب یکیست
جـان مـیان هر دوتـا زینب است
روز قیامت که جهان مضطر است بشر هراسان به صف محشر است
عرصه حشر از نم گریه تر است هر که خودش مانده و بییاور است
غم نخورد آن که تو را نوکر است
سـایـه روی سـر مـا زینب است
در کف تو چرخ چو دستاس بود با نـفـست دهـر پُـر از یـاس بود
خاک رهت گوهر و الـماس بود بس که به اکـرام تو حـساس بود
پـلـه مــنـبــر تــو عــبــاس بــود
سـتون خـیـمـه سـمـا زینب است
سـیـل کــرم لـحـظـۀ بــاریــدنـت گـل بـکـشـد مـنـت گـل چـیـدنـت
یـــاس در آرزوی بـــوئــیــدنـت هــیــچ گـلــی نــدیــده خـنـدیدنت
مگـر به لحـظـه حـسیـن دیـدنـت
حسین را چهره گشا زینب است
از نـگـهـت نــور خـدا مـنـجـلـی هرچه خدا خواست تو گفتی بلی
هـیـبت تـو قـصـه هـر مـحـفـلـی خواست که غم دست تو بندد ولی
غـم که بـود در بـر دخـت عـلـی
حـیـدر صحـرای بلا زینب است
آمـده بر جـنگ تو غـم از الـست کـرب وبلا غـم به بـلا داد دست
جنگ تو را حق به تماشا نشست قـامت تو قـامت غـم را شکـست
دخت عـلی را نتوان دست بست
فصل خطاب خطبهها زینب است
نقد و بررسی
ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد میکنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.
تهـمت عـقـل است به دیـوانـهات دوای مـا نـعـرۀ یـا زیـنـب است
روز قیامت که جهان مضطر است بیسر و سامان صف محشر است
بـه زیـر سـایـه تـو عــرش خــدا نه فـلـک از خـاک رهـت شد بنا